عبدالله بن عمير


























یاری دهندگان حسین

 

پس از شهادت زهير بن حسان اسدى دو لشگر چشم به ميدان دوختند كه كدام دلير در عرصه ميدان به مبارزت مى‏آيد ابو المؤيد مى‏گويد در اين هنگام دو سوار از لشگر كفرآئينبه ميدان آمدند يكى بنام يسار و ديگرى به اسم سالم هر دو مكمل و مسلح اسبهايشان رابه جولان در آورده وقتى به دو دانگه ميدان رسيدند يسار فرياد كشيد منم يسار غلام زياد بن ابيه و سالم نعره بر آورد منم سالم غلام عبيدالله كيست كه از عمر خود سيرشده باشد دو تن از اصحاب امام (عليه السلام) يكى برير بن خضير همدانى و ديگرى جنابحبيب بن مظاهر اسدى خواستند به ميدان روند، خدمت امام         (عليه السلام) رسيدند تا اذنبگيرند، حضرت فرمودند:
تأمل كنيد، در اين حال عبدالله بن عمير كلبى محضر امام)عليه السلام) آمد عرضه داشت:
يابن رسول الله مرا اجازت دهيد كه به ميدان ايندو بى دين رفته و به دوزخ روانه‏اشان كنم.
حضرت نظرى به عبدالله فرمود، مردىديد گندمگون، بلند قامت، بازوها قوى و سينه‏اش گشاده و فراخ فرّ مبارزت از جبينشآشكار، حضرت فرمودند:
كشنده اين دو غلام وى خواهد بود، پس عبدالله را اذن دادوى با تيغى شرر بار روى به كارزار آورد
پس از ذكر حسب و نسب خود را مقابل آن دو بى وجود آورد،آنها گفتند:
ما تو را نمى‏شناسيم از ميدان برگردد، زهير بن قين بجلى يا برير بنخضير همدانى يا حبيب بن مظاهر اسدى بميدان بيايند.
عبدالله بانگ بر ايشان زد كهاى غلامان شور بخت ناكس كار شما بدانجا رسيده كه سرداران لشگر و مبارزان دلاور رامى‏طلبيد، اين بگفت و بر ايشان تاخت ابتداء روى به يسار كرد و ضربتى سخت بر او زدكه آن پليد در خاك غلطيد به چالاكى خود را بالاى سر او رساند تا كارش را تمام كندسالم از پشت سر وى در آمد و تيغ كشيد و قصد او نمود اصحاب امام (عليه السلام) فىالفور او را خبر نمودند كه دشمن را درياب كه از پشت سر قصد تو را دارد عبدالله بدانسخن التفات نكرد و سر تيغ بر سينه يسار نهاد و قوت كرد تا سر شمشير از پشت يساربيرون آمد و كارش ساخته شد در اين هنگام تيغ سالم بر عبدالله فرو آمد عبدالله فرصتآنكه سپر را از مهره پشت بگيرد و از خود دفاع نمايد را نداشت لاجرم دست در مقابلتيغ گرفت و تيغ انگشتان آن نامدار را از كف جدا كرد عبدالله از آن زخم نهراسيد درهمان گرمى تيغش را از سينه يسار بيرون كشيد و سر در عقب سالم گذارد و با يك ضربت اورا به دارالبوار روانه ساخت سپس نام خدا بر زبان راند و رجزى چنين انشاء نمود:
غلامان ابن زياد لعين به يكبار روى بهميدان آورده گرد عبدالله را گرفتند آن شير مرد گروهى از ايشان را كشت عاقبت تشنگى وخستگى و جريان خون او را از كار بازداشت ضعف و ناتوانى بر او غلبه كرد دستش از كارافتاد جراحات بسيار بر بدنش رسيد از مركب در غلطيد و شربت شهادت چشيد
خبر به امام (عليهالسلام) دادند، حضرت براى او گريست و اشگ فشاند و فرمود:
عندالله احتسبهو حماة اصحابی  يعنى در نزد پروردگار حساب خود و ياران خود را خواهم نمود كه چه‏ها بر من رسيده.
پس از شهادت زهير بن حسان اسدى دو لشگر چشم به ميدان دوختند كه كدام دلير در عرصه ميدان به مبارزت مى‏آيد ابو المؤيد مى‏گويد در اين هنگام دو سوار از لشگر كفرآئينبه ميدان آمدند يكى بنام يسار و ديگرى به اسم سالم هر دو مكمل و مسلح اسبهايشان رابه جولان در آورده وقتى به دو دانگه ميدان رسيدند يسار فرياد كشيد منم يسار غلام زياد بن ابيه و سالم نعره بر آورد منم سالم غلام عبيدالله كيست كه از عمر خود سيرشده باشد دو تن از اصحاب امام (عليه السلام) يكى برير بن خضير همدانى و ديگرى جنابحبيب بن مظاهر اسدى خواستند به ميدان روند، خدمت امام         (عليه السلام) رسيدند تا اذنبگيرند، حضرت فرمودند:
تأمل كنيد، در اين حال عبدالله بن عمير كلبى محضر امام)عليه السلام) آمد عرضه داشت:
يابن رسول الله مرا اجازت دهيد كه به ميدان ايندو بى دين رفته و به دوزخ روانه‏اشان كنم.
حضرت نظرى به عبدالله فرمود، مردىديد گندمگون، بلند قامت، بازوها قوى و سينه‏اش گشاده و فراخ فرّ مبارزت از جبينشآشكار، حضرت فرمودند:
كشنده اين دو غلام وى خواهد بود، پس عبدالله را اذن دادوى با تيغى شرر بار روى به كارزار آورد
پس از ذكر حسب و نسب خود را مقابل آن دو بى وجود آورد،آنها گفتند:
ما تو را نمى‏شناسيم از ميدان برگردد، زهير بن قين بجلى يا برير بنخضير همدانى يا حبيب بن مظاهر اسدى بميدان بيايند.
عبدالله بانگ بر ايشان زد كهاى غلامان شور بخت ناكس كار شما بدانجا رسيده كه سرداران لشگر و مبارزان دلاور رامى‏طلبيد، اين بگفت و بر ايشان تاخت ابتداء روى به يسار كرد و ضربتى سخت بر او زدكه آن پليد در خاك غلطيد به چالاكى خود را بالاى سر او رساند تا كارش را تمام كندسالم از پشت سر وى در آمد و تيغ كشيد و قصد او نمود اصحاب امام (عليه السلام) فىالفور او را خبر نمودند كه دشمن را درياب كه از پشت سر قصد تو را دارد عبدالله بدانسخن التفات نكرد و سر تيغ بر سينه يسار نهاد و قوت كرد تا سر شمشير از پشت يساربيرون آمد و كارش ساخته شد در اين هنگام تيغ سالم بر عبدالله فرو آمد عبدالله فرصتآنكه سپر را از مهره پشت بگيرد و از خود دفاع نمايد را نداشت لاجرم دست در مقابلتيغ گرفت و تيغ انگشتان آن نامدار را از كف جدا كرد عبدالله از آن زخم نهراسيد درهمان گرمى تيغش را از سينه يسار بيرون كشيد و سر در عقب سالم گذارد و با يك ضربت اورا به دارالبوار روانه ساخت سپس نام خدا بر زبان راند و رجزى چنين انشاء نمود:
غلامان ابن زياد لعين به يكبار روى بهميدان آورده گرد عبدالله را گرفتند آن شير مرد گروهى از ايشان را كشت عاقبت تشنگى وخستگى و جريان خون او را از كار بازداشت ضعف و ناتوانى بر او غلبه كرد دستش از كارافتاد جراحات بسيار بر بدنش رسيد از مركب در غلطيد و شربت شهادت چشيد
خبر به امام (عليهالسلام) دادند، حضرت براى او گريست و اشگ فشاند و فرمود:
عندالله احتسبهو حماة اصحابی  يعنى در نزد پروردگار حساب خود و ياران خود را خواهم نمود كه چه‏ها بر من رسيده.

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,ساعت 12:13 توسط vahid ahmadi|


آخرين مطالب
» حبیب بن مظاهر
» مسلم بن عوسجه
» طرح مغلوبه كردن جنگ بواسطه عمرو بن حجاج
» نافع بن هلال بجلى
» حماد بن انس و وقاص بن عبید و شریح بن عبید و هلال بن نافع بجلی
» عمرو بن خالد و خالد بن عمرو بن خالد و سعد بن حنظله و عمیر بن عبدالاه
» وهب بن عبدالله بن حباب كلبى
» برير بن خضير همدانى
» عبدالله بن عمير
» زهیر بن حسان
» مصعب بن یزید ریاحی و عروه
» حر بن یزید ریاحی
» علی بن حر

Design By : Pichak