نظرات شما عزیزان:
تأمل كنيد، در اين حال عبدالله بن عمير كلبى محضر امام)عليه السلام) آمد عرضه داشت:
يابن رسول الله مرا اجازت دهيد كه به ميدان ايندو بى دين رفته و به دوزخ روانهاشان كنم.
حضرت نظرى به عبدالله فرمود، مردىديد گندمگون، بلند قامت، بازوها قوى و سينهاش گشاده و فراخ فرّ مبارزت از جبينشآشكار، حضرت فرمودند:
كشنده اين دو غلام وى خواهد بود، پس عبدالله را اذن دادوى با تيغى شرر بار روى به كارزار آورد
ما تو را نمىشناسيم از ميدان برگردد، زهير بن قين بجلى يا برير بنخضير همدانى يا حبيب بن مظاهر اسدى بميدان بيايند.
عبدالله بانگ بر ايشان زد كهاى غلامان شور بخت ناكس كار شما بدانجا رسيده كه سرداران لشگر و مبارزان دلاور رامىطلبيد، اين بگفت و بر ايشان تاخت ابتداء روى به يسار كرد و ضربتى سخت بر او زدكه آن پليد در خاك غلطيد به چالاكى خود را بالاى سر او رساند تا كارش را تمام كندسالم از پشت سر وى در آمد و تيغ كشيد و قصد او نمود اصحاب امام (عليه السلام) فىالفور او را خبر نمودند كه دشمن را درياب كه از پشت سر قصد تو را دارد عبدالله بدانسخن التفات نكرد و سر تيغ بر سينه يسار نهاد و قوت كرد تا سر شمشير از پشت يساربيرون آمد و كارش ساخته شد در اين هنگام تيغ سالم بر عبدالله فرو آمد عبدالله فرصتآنكه سپر را از مهره پشت بگيرد و از خود دفاع نمايد را نداشت لاجرم دست در مقابلتيغ گرفت و تيغ انگشتان آن نامدار را از كف جدا كرد عبدالله از آن زخم نهراسيد درهمان گرمى تيغش را از سينه يسار بيرون كشيد و سر در عقب سالم گذارد و با يك ضربت اورا به دارالبوار روانه ساخت سپس نام خدا بر زبان راند و رجزى چنين انشاء نمود:
عندالله احتسبهو حماة اصحابی يعنى در نزد پروردگار حساب خود و ياران خود را خواهم نمود كه چهها بر من رسيده.
تأمل كنيد، در اين حال عبدالله بن عمير كلبى محضر امام)عليه السلام) آمد عرضه داشت:
يابن رسول الله مرا اجازت دهيد كه به ميدان ايندو بى دين رفته و به دوزخ روانهاشان كنم.
حضرت نظرى به عبدالله فرمود، مردىديد گندمگون، بلند قامت، بازوها قوى و سينهاش گشاده و فراخ فرّ مبارزت از جبينشآشكار، حضرت فرمودند:
كشنده اين دو غلام وى خواهد بود، پس عبدالله را اذن دادوى با تيغى شرر بار روى به كارزار آورد
ما تو را نمىشناسيم از ميدان برگردد، زهير بن قين بجلى يا برير بنخضير همدانى يا حبيب بن مظاهر اسدى بميدان بيايند.
عبدالله بانگ بر ايشان زد كهاى غلامان شور بخت ناكس كار شما بدانجا رسيده كه سرداران لشگر و مبارزان دلاور رامىطلبيد، اين بگفت و بر ايشان تاخت ابتداء روى به يسار كرد و ضربتى سخت بر او زدكه آن پليد در خاك غلطيد به چالاكى خود را بالاى سر او رساند تا كارش را تمام كندسالم از پشت سر وى در آمد و تيغ كشيد و قصد او نمود اصحاب امام (عليه السلام) فىالفور او را خبر نمودند كه دشمن را درياب كه از پشت سر قصد تو را دارد عبدالله بدانسخن التفات نكرد و سر تيغ بر سينه يسار نهاد و قوت كرد تا سر شمشير از پشت يساربيرون آمد و كارش ساخته شد در اين هنگام تيغ سالم بر عبدالله فرو آمد عبدالله فرصتآنكه سپر را از مهره پشت بگيرد و از خود دفاع نمايد را نداشت لاجرم دست در مقابلتيغ گرفت و تيغ انگشتان آن نامدار را از كف جدا كرد عبدالله از آن زخم نهراسيد درهمان گرمى تيغش را از سينه يسار بيرون كشيد و سر در عقب سالم گذارد و با يك ضربت اورا به دارالبوار روانه ساخت سپس نام خدا بر زبان راند و رجزى چنين انشاء نمود:
عندالله احتسبهو حماة اصحابی يعنى در نزد پروردگار حساب خود و ياران خود را خواهم نمود كه چهها بر من رسيده.
» مسلم بن عوسجه
» طرح مغلوبه كردن جنگ بواسطه عمرو بن حجاج
» نافع بن هلال بجلى
» حماد بن انس و وقاص بن عبید و شریح بن عبید و هلال بن نافع بجلی
» عمرو بن خالد و خالد بن عمرو بن خالد و سعد بن حنظله و عمیر بن عبدالاه
» وهب بن عبدالله بن حباب كلبى
» برير بن خضير همدانى
» عبدالله بن عمير
» زهیر بن حسان
» مصعب بن یزید ریاحی و عروه
» حر بن یزید ریاحی
» علی بن حر
Design By : Pichak |